بهانه جوهای کار نکن! شکست پروژههادر سازمانهای دولتی

همیشه بهانه برای کار نکردن وجود دارد، به ویژه در زمانی که حس کنی حقوق ماهیانه بالاخره به حسابت واریز میشود و هر چه قدر هم اجرای پروژه طولانی تر بشود، چه بهتر، چون منافع در دریافت حقوق ماهیانه و مزایای سمت فعلی است و نه منافعی که به واسطه پروژه حاصل میشود. بله، این مسالهای است که نه تنها در ایران بلکه ممکن است در بسیاری از کشورهایی که دل به همت کارمندان دولت بستهاند رخ دهد. شاید مصداق این مثل فارسی را الان در تمام بخشهای دولتی و خصولتی بشه احساس کرد” دیگی که واسه من نجوشه، سر سگ توش بجوشه!”.
انسان موجود پیچیدهای است، سالهای زیادی هست که سعی میکنیم استانداردهای مدیریتی را در سازمانهای دولتی و خصوصی استقرار بدهیم ولی عدم جلب منافع و تعریف صحیح آن برای ذینفعان همیشه درد سر بزرگی سر راه بوده است و در آینده هم به عنوان بزرگترین معضل پیش روی ما خواهد بود. حالا هر چه قدر که این تعداد ذینفعان زیادتر باشد، کار سختتر هم میشود. برای موفق اداره کردن یک کشور باید منافع مردم به وضوح شفاف شود. چیزی که الان برای هیچ کدام از مردم مشخص نیست، چگونگی نگاه دولت به منافع مردم و برنامه برای دستیابی به این منافع است. نهایت استراتژی چند ساله اخیر هم وام دادن برای ساکت کردن بوده! نوعی مسکن که هیچ مشکلی را حل نکرده است.
عدم تشخیص منافع سبب شده که اولویت در اجرای پروژههای متعدد وجود نداشته باشد. همین وجود چندین هزار پروژهی بی حساب که به نظر، به نیت ورشکست کردن یک ملت و دولت طراحی شد، کل منافعی که میتوانست برای این مردم ایجاد بشود را از بین برده است.
کاغذ بازی و فرآیندهای پیچیدهای که بسیار با دقت طراحی شده اند، بهانه برای کار نکردن را به دست کارکنان و مدیران داده است. عدم توجه به ایجاد ارزش، مشکل تراشی و کار نکردن جزو اصلی ترین شاخصهای شرکتهای دولتی و خصولتی است. بخشی از آن به خاطر ترس از دست دادن سمت است که البته جابجاییهای اتوبوسی و نگاه سیاسی به مدیریت هم کم به منافع مردم صدمه نزده است. مدیری که خودش نمیداند تا کی هست، فقط به دنبال انجام کارهای ظاهری و نمایشی میگردد و مهمتر از همهی شاخصها و معیارهای مدیر موفق، شاخص تعداد مصاحبههای انجام شده با صدا و سیما و جراید است.
تصور باطل دیگری که در این چند سال وجود داشت و البته الان هم وجود دارد، این است که فقط با ایجاد یک دولت مثلا الکترونیک کارها راحت میشود، ولی عدم آموزش صحیح کاربران و ایجاد نرم افزارهایی که با رانت دولتی و بدون داشتن کارایی طراحی شده بود، مشکل را دو چندان کرد. نمونه آخرش هم دریافت مجوزها به صورت یکپارچه بود که در نوع خودش یک شاهکار بزرگ است! فراموش نکنیم که این آدمها هستند که باید کار کنند نه نرم افزار و فرآیند!
نتیجهی در نظر گرفتن معیارهای غیر صحیح برای فیلتر کردن نمایندگان مردم، مدیران دولتی و چیزی که به آن نظارت گفتند، نهایت سبب ایجاد لشگری از مدیران کوتوله شد که بهترین راه حل را در همهی زمینهها، پاک کردن صورت مساله میدانند. نمایندگانی که نماینده مردم نیستند، مدیرانی که درکی از منافع مردم ندارند و مقاومت شدیدی که برای کار نکردن وجود دارد، چون، دیگی که واسه من نجوشه، سر سگ توش بجوشه! اولیت منافع شخصی و گروهی است و منافع کلی مردم در جایگاه آخر است.
عدم وجود اختیارات برای تصمیم گیری، نسخهی جدیدی بود که دوستان به شدت دانا و رئیس، برای جلوگیری از فساد طراحی کردند. فرآیندهای پیچیده و ناکارآمد، طراحی کمیتههای متعدد برای تصمیم گیری و کند شدن بسیار زیاد ساز وکار تصمیم گیری و در نهایت مدیران بی اختیار و ترسو که حتی جرات یک امضای ساده و پذیرفتن تعهد را ندارند.
اخلاق حرفهای حلقهی مفقود بسیاری از سازمانهای دولتی و خصولتی شده است. جایی که تورم افسار گسیخته کشتی کسب و کار را در ایران سوراخ کرد، و انفجاری که در سازمانهای دولتی و خصولتی پایه بخش عمدهای از کسب و کارها را منفجر کرد. عدم تناسب حقوق و دستمزد با این حجم از تورم، پاک کردن صورت مساله و جراحیهای اقتصادی که راه حل آن تنها اقتصادی نبود و بلکه سیاسی بود و بالاخره کشتی ملت ایران به گل نشست. ساختمان مترو پل یادآور اقتصاد ایران است که از فرو ریختن لحظه به لحظهی آن بخش عمدهای از کسب و کارهای وابسته به دولت و سازمانهای خصولتی ( به ظاهر خصوصی و در باطن دولتی) و پس از آن کسب و کارهای خصوصی و مردمی را به کام مرگ میفرستد. سیاستهای انفعالی در همهی زمینهها و پاک کردن صورت مساله هنر مدیران فعلی ایران است که از حکمرانی صحیح در اداره این کشور فقط حرف و سخنوری را فراگرفتهاند و هیچ برنامهی مشخصی برای بهبود وجود ندارد و با سعی و خطا، تجربهی تلخی که شاید کشورهای توسعه یافته در 40 یا 50 سال پیش به دست آوردهاند را به شکل هدفمند در ایران امتحان میکنند.
جایی که صلاحیت و شایسته سالاری به عنوان اصلی ترین معیار در انتخاب مدیران با تعصب کورکورانه و ریاکاری عوض شده است، نتیجهای جز شکست برای یک مردم و ملت در پی ندارد.
جامعهی ما با شعار به تنهایی درست نمیشود. بخش دوم چشم انداز امروز، یعنی، مرد، میهن، آبادی، بدون شایستهسالاری، صلاحیت، همت و غیرت، دیدن منافع مردم و تلاش برای ایجاد یک ایران پر امید به نتیجه نمیرسد. اول برای حل یک مساله باید ریشههای آن را درست بررسی کنیم.
به امید روزهای بهتر برای همهی ما مردم ایران
دیدگاهتان را بنویسید